دیروز و امروز «تئاتر لارستان» در گفت و گو با «خالد اسلوب»
دیروز و امروز «تئاتر لارستان» در گفت و گو با «خالد اسلوب»
منیره جهان بین/ مجله قدمگاه: خالد اسلوب به خاطر تلاش و حضور مؤثرش، از نامهای ماندگار در هنر لارستان به شمار می رود. او متعلق به نسلی است که در هنر، با کمترین امکانات، بیشترین افتخارات را خلق کردند. نسلی که با بستن قراردادهای مالی برای هنرشان بیگانه بودند و آنچه بر صحنه دلها به اجرا در میآمد، حاصل همدلی شان بود. به قولی «آنها سنگ زیرین آسیاب بودند».
او بعد از ۱۹ سال دوری از لارستان، امروز برگشته است و هنوز هم دغدغه تئاتر دارد.
وقتی وارد خانه فرهنگ میشوم، به همراه مرتضی وثوقی، دیگر پیشکسوت تئاتر لارستان، پیش از ما در دفتر انجمن نمایش -که روزگاری محل کار خود او بوده- سر قرار حاضر شده و خاطرات گذشته را مرور میکند و در قفسه کتابخانه، کتابها را ورق میزند؛ کتابهایی که بعضاً امضا و دست خط خودش در پشت جلد آنها حک شدهاست.
گفتگویم را آغاز می کنم.
***
آقای خالد اسلوب سلام.
سالها قبل در لارستان، با دوستانی که در حال حاضر پیشکسوتان تئاتر این شهرستان محسوب میشوند، جریانی را پایهریزی کردید که باعث شد تماشاگران زیادی به سالنهای نمایش بیایند و افتخارات زیادی را هم در حیطه تئاتر بهدست آوردید. ما به اتفاقات خوب آن زمان علاقهمندیم و مخاطب ما میخواهد این را از زبان خالد اسلوب بشنود.
برای شروع بفرمایید آغاز این راه برای شما از کجا جرقه خورد؟
به نام خدای بزرگ و با سلام و ادب به شما و تیم تحریریه و مخاطبان عزیز نشریه وزین قدمگاه.
باید با افتخار اعلام کنم که برهه زیادی از عمرم را در وادی هنرهای نمایشی طی کردم و احساس میکنم پس از ۳۱ سال، هنوز در آغاز راهم.
زمانی که به دبستان میرفتم، به درام، داستان، ادبیات و شعر علاقهمند شدم بهطوریکه از دوم دبستان به کتابخانه کانون پرورش فکری میرفتم و در دنیای کودکانهام، داستانهای پر کشش مرادی کرمانی، همچون قصههای مجید و … را میخواندم. روزهای آخر هفته بهانتظار کیهان بچهها میماندم یا صفحه آخر روزنامهها را می خواندم که اختصاص به بچهها داشت و از آنجایی که پدرم اهل مطالعه بود، من هم در کنار ایشان، پاورقی روزنامهها را میخواندم. داستانهای مندرج در مجلات، آنهایی که بار نمایشی داشت، مرا جذب میکرد.
از چه زمان به طور جدی شروع بهکار کردید و اولین کار شما چه بود؟
اولین کار نمایشی من بهعنوان بازیگر در تاریخ ۶/۶/۶۶ انجام گرفت و تا سال ۱۳۷۹، تقریباً در ۴۱ کار نمایشی در قالب بازیگر، کارگردان و دیگر عوامل هنری حضور یافتم. رویهمرفته در ۲۳ جشنواره استانی، منطقهای و کشوری شرکت کردم. جالب است بگویم در سال ۱۳۷۳ یک رکورد از خود بر جای گذاشتم و در مدت ۱۱ ماه در ۷ نمایش حضور یافتم.
واقعاً؟! چطور این حجم دیالوگ را حفظ کردید؟
]میخندد[ الآن وقتی به این موضوع فکر میکنم احساس میکنم شاید آدم دیگری بودهام؛ چرا که امروزه برای حفظ کردن یک صفحه کوچک هم دچار مشکل هستم. البته این را هم اضافه کنم که در همه کارها بهعنوان بازیگر نبودهام که مجبور به حفظ دیالوگی باشم. در آن سال، در سه کار بازی کردم؛ در دو کار، کارگردان، در یک کار، دستیار کارگردان و در کار دیگر تنها سرپرست گروه بودم.
این حجم از فعالیت تنها از یک نفر؟ در آن دوران چه نیرو و پتانسیلی وجود داشته که هنر تئاتر اینقدر پویا بوده است؟
موقعیت بسیار خوب تئاتر لارستان در استان و کشور ایجاب میکرد که همه، کار کنند. آن زمان در بین جوانان هم سن و سال ما، کسی بیکار نبود. همه کار میکردند.
چند تا گروه داشتید؟
«گروه تئاتر آزاد لارستان» که هنوز هم فعال است و «گروه شهید زرگری»، وابسته به امور تربیتی آموزش و پرورش، که در آن زمان بازیگرساز هم بود و نقطه عطفی در تئاتر لارستان بهشمار میآمد که دیگر وجود ندارد. باید این نکته را هم اضافه کنم که این گروهها، از جشنواره تئاتر دانشآموزی تغذیه میشدند. چند گروه کوچکتر هم در لار بودند که الآن اسامی آنها را بهیاد نمیآورم. همچنین در سال ۱۳۷۰ گروهی متشکل از نوجوانان نخبه با نام «گروه جوان اداره ارشاد» در تئاتر دانشآموزی تشکیل دادیم که دستکم ۴۰ عضو نوجوان داشت که سرپرستی این گروه را خودم بر عهده داشتم. میخواهم بر این موضوع تأکید کنم که:
جشنواره تئاتر دانشآموزی، شریان اصلی خون رسانی به تئاتر لارستان بود
و از زمانی که تئاتر دانشآموزی در لارستان ضعیف شد و در واقع به نوعی نگذاشتند کار شود (!) تئاتر لار در بخش آموزشگاهی و کشف استعدادها کمرمق شد.
شما معتقد هستید تئاتری موفق است که تماشاگر را به سالن بیاورد. آیا خودتان موفق به انجام این کار شدید؟
بله؛ در گذشته نمایشهای پر تماشاگر زیادی بوده؛ مثلاً نمایش «به خورشید سپارید» در سال ۱۳۶۷ در سالن سینما اجرا شد که چندین شب، سالن، پر بود و خیلیها بر روی زمین نشستند و یا اجرای نمایشهای «موزیری»، «قاتل»، «کنار لکوپک» در دو مقطع و چندین کار دیگر که اکنون حضور ذهن ندارم و از این بابت پوزش میطلبم. استقبال خوب از کارهای کمدی گروه تئاتر آزاد لارستان هم که بحثش جداست.
چرا اینقدر به حضور مخاطب تأکید دارید؟
اعتقاد من این است تئاتر بدون مخاطب محکوم به فناست.
چرا فکر میکنید تئاتر لارستان ظرفیتی بیش از اینها دارد؟
این شهر، یک شهر معمولی نیست. اینجا لارستان بزرگ است و پر از سوژههای ناب. شهری است که بازیگرساز است و اکثر آنها استعداد بازیگری دارند.
تفاوت عمده شما با نسل فعلی چیست؟
چون با نسل جدید در چند سال اخیر از نزدیک کار نکردهام، طبعاً نظری هم نمیتوانم درباره آنها بدهم و برای همه آنها آرزوی پیشرفت و موفقیت میکنم. ولی ما نسلی بودیم که قراردادهای هنری را نمیشناختیم و بیوقفه و بیادعا و بیترمز، کار میکردیم. به خوبی به یاد دارم که برای نمایش «کنار لک و پک»، نزدیک به ۱۱ ماه یعنی چیزی حدود یک سال تمرین شد و در این مدت در دو جشنواره استانی و کشوری حضور موفق داشت و در اجرای عمومی هم پرتماشاگر بود.
بچهها به خستگی معتقد نبودند. خسته که بودیم، منتظر پیشنهاد بعدی میشدیم. اگر کسی پیشنهاد نمیداد، خودمان دست به کارگردانی میزدیم.
خوب است این نکته جالب و در عین حال تأسف برانگیز را خدمتتان عرض کنم؛ الآن در این چند روز که بنده برگشتهام، از هرکس درباره وضعیت تئاتر لار و فعالیت مجددش میپرسم، جواب میدهد: «ای بابا ول کن. انگیزه و حوصلهای برای تئاتر کار کردن نمانده.»
فکر میکنید علت افول تئاتر لارستان چیست؟
در ابتدا یادآوری کنم که ممکن است کسانی باشند که کلمه افول را نپذیرند و بر من خرده بگیرند و بگویند تئاتر لار اصلاً دچار افول نشده؛ اما نظر شخصی من این است که وضعیت اکنون تئاتر لارستان نسبت به گذشته در مرتبه پایینتری است
و این هم دلیل دارد:
با فقدان «رحیم آرین» بهعنوان یک پدر فرهنگی و دلسوز و دانا و از دست دادن «ناظم عسکریزاده» بهعنوان یک بزرگ و جمع کننده نیروها و همچنین خانهنشین شدن «ایرج اللهیاری» بهعنوان یک جمع کننده دیگر و هنرمندی پرذوق برای کار در جشنوارهها، تئاتر لارستان بسیار لطمه خورد. ضمناً تزریق نشدن انگیزه از طرف متولیان فرهنگی و دولت به هنرمندان و رغبت نشان ندادن خود هنرمندان به کار هم دلیل دیگری است برای این رکود.
چطور شد کارمند ارشاد شدید؟
زنده یاد رحیم آرین رئیس وقت اداره ارشاد شهرستان لار -که همچون پدری معنوی برای هنرمندان بود- در دیماه ۱۳۷۴ به من پیشنهاد همکاری دادند و من هم که کار کردن در کنار ایشان را افتخاری برای خودم میدانستم، قبول کردم. البته جا دارد اشاره کنم که آشنایی ما با ایشان و ارشاد، برمیگردد به تابستان سال ۶۷٫ از همان سالها در کلاسهای آقای نصرالله قادری، مربی تکنیکهای نمایش و رئیس انجمن منتقدان تئاتر ایران، بهعنوان هنرآموز شرکت میکردم. در واقع بعد از کلاسهای نصرالله قادری بود که حضور در جشنوارهها را استارت زدیم.
در آن زمانها علاوه بر کار در حوزه هنرهای دراماتیک، رسانه هم داشتید؟
نشریهای داخلی به نام «کتیبه» اختصاصاً برای جشنواره قطعات نمایش بود که بنده سردبیر آن بودم.
به جز تئاتر، به سینما و … هم علاقه داشتید؟
بله؛ کانون فیلم اداره ارشاد را راهاندازی کردم که در آنجا فیلمهای مختلف، نقد و بررسی میشد. حتی جشنواره فیلم داشتیم و آثار فیلمسازان بزرگی چون مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی را در سینمای لار بررسی میکردیم. همچنین کلاسهای نویسندگی را با حضور«استاد عبدالحی شماسی» و «دکتر محمد عارف» و دیگر اساتید استان و مرکز برگزار نمودیم.
ظاهراً در زمینه فیلمسازی هم فعالیت داشتهاید؟
بله؛ دو فیلم کوتاه برای سینمای جوان ساختم و در سریال ۱۲ قسمتی «قیام جنوب» در فصل لارستان، دستیار کارگردان این اثر، آقای جلیل سامان بودم.
چطور توانستید با این حجم فعالیت، مهاجرت کنید؟
خیلی سخت بود. به قول آقای حمید منشی چطور این جام زهر را نوشیدید؟! ]با خنده[
تا زمانی که در لار کار میکردید چه اساتید مطرحی به لار آمدند؟
علیرغم کمی امکانات و حتی نداشتن دوربین مناسب برای عکسبرداری و با وجود سختیهای زیاد، همانطور که در بالا اشاره کردم باز هم اساتیدی چون «عبدالحی شماسی»، «جهانگیر الماسی»، «دکتر محمد عارف»، «رحیم هودی»، «محمدجواد بخشیزاده» و «احمد سپاسدار» جهت آموزش و انتقال تجارب به لار آمدند. ضمناً بنده در نمایش «زمرد مریم» با کمال افتخار دستیار آقای احمد سپاسدار بودم.
از مرکزاستان هم برای بازی به شما پیشنهاد میشد؟
بارها از استان برای بازی، پیشنهادهای خیلی خوبی به ما میشد و عدهای همانند ایرج اللهیاری، عازم تهران شدند و بعضیها همانند جمشید طاهریان و مینا کمالیان و چند تن از دوستان دیگر به فراتر از لار رفتند.
البته شما هم در نهایت مهاجرت کردید؟ چرا؟
بله؛ اقتصاد در زندگی افراد تأثیرگذار است.
آقای اسلوب، شما نگاه حرفهای به کارتان داشتید. آیا برای انجام کارهایتان، مطالعه و تحقیق میکردید؟
قطعاً بله و این نیاز کار من بود و به طور افراطی مطالعه تخصصی میکردم و بهدنبال نویسندگان خاص و صاحب سبک در بحث مطالعه بودم.
در خارج از کشور هم فعالیتهای هنری را دنبال میکردید؟
سال ۱۹۹۹ میلادی که به خارج از کشور رفتم، تا ۲ سال هیچ فعالیتی نکردم ولی رفتهرفته با کمک یکی از دوستان قدیمی تئاتر شیراز بهنام «علی تیزپا» که اصالتاً لارستانی و اهل اوز بودند و ما از قبل، همدیگر را میشناختیم، «گروه هنری مهرگان» را راهاندازی کردیم.
آیا به غیر از فعالیت در حوزه نمایش و درام، در بخشهای دیگر هنر هم کار کردهاید؟
بله؛ با انجمن ادبی حافظ دبی -که متشکل از شاعران و علاقهمندان به شعر و ادب و هنر بود- آشنا شدم. وقتی من به این انجمن ملحق شدم، بیش از یک دهه از فعالیت آن میگذشت. سرپرستی انجمن ادبی حافظ را خانم «سیلوانا سلمانپور» شاعر خوشنام لارستانی مقیم دبی بر عهده داشت و هر چهارشنبه در باشگاه ایرانیان تشکیل میشد.
حضورتان در انجمن حافظ به صورت مستمر بود؟
بله؛ هر چهارشنبه در انجمن ادبی حافظ دبی، شعرخوانی، تحلیل و بررسی متون و پرداختن به هنرهای نمایشی، ادبیات داستانی و کارگاه شعر برقرار بود و شعرهای شاعرانی مثل فروغ فرخزاد، اخوان ثالث، سهراب سپهری و احمد شاملو و داستانهای صادق چوبک، احمد محمود، بهرام صادقی و جمالزاده خوانده و بررسی میشد و کنفرانسهای مختلف ادبی و هنری داشتیم و سه ساعت تمام از شعر و ادب و هنر میگفتیم.
این انجمن تا سال ۲۰۰۹ فعال بود.
در زمینه تئاتر هم در این انجمن یا در گروههای هنری دیگر فعالیت داشتید؟
بله؛ در انجمن ادبی حافظ از طرف گروه مهرگان، بهمناسبتهای مختلف، نمایشنامهخوانی در سبکهای متفاوت با کمک موسیقی داشتیم که میتوان به اجرا خوانیهایی چون «زمستان شهر ما» نوشته «اکبر رادی»، «کبودان و اسفندیار» از «آرمان امید»، «رستم و سهراب» نوشته خودم، «افعی طلایی» اثر «علی نصیریان»، «آرش کمانگیر» از «سیاوش کسرایی» و چند کار دیگر اشاره کرد.
آخرین بازیتان را بهخاطر دارید؟
بله؛ «راز یک عشق» یکی از بهترین بازیهای من بهحساب میآید. کارگردان آن ایرج اللهیاری و دیگر بازیگر آن مینا کمالیان بودند. من در نقش «زاغی» به ایفای نقش پرداختم. زاغی کاراکتری بود هوشیار اما دیوانهنما. برای نقش آخرم، از جان مایه گذاشتم.
چه کسانی در وادی هنر بر روی شما تأثیرگذار بودند؟
زندهیادان رحیم آرین و ناظم عسکریزاده و … . در مبحث فنی، استاد احمد سپاسدار -که افتخار کار کردن با ایشان را در سمت دستیار اول کارگردان داشتم- و عبدالرضا میرزانیا و ایرج اللهیاری از بزرگان تئاتر لارستان.
از نسل جدید و از جوانترها چه کسانی با شما کار کردهاند؟
علی افراسیابی، اسماعیل بلندگرامی، حبیب مقیمی، مهدی جمشیدی، حسین وصال، هادی محسنپور، دکتر محمدرضا مریدی، علیرضا اندرز، حسین رادمرد، مسلم زرگری و خیلیهای دیگر که واقعاً الآن نام آنها را بهیاد نمیآورم.
چطور توانستید یک نسل را در تئاتر لارستان تربیت کنید؟
سعی میکردم به کسانی که علاقه و استعداد دارند بیشتر اهمیت بدهم. در مدارس و دانشگاه و پایگاهها و حتی بعضی ادارات، گروههای مختلفی داشتم که با آنها در حوزه درام و نمایش بهصورت کارگاهی، کار میکردم و گاهی در جشنوارهها هم شرکت میکردیم.
حالا که بعد از مدت زمان زیادی به لار برگشتهاید، فضای تئاتر اینجا را چطور میبینید؟
اول این را بیان کنم که من هیچوقت ارتباطم را با تئاتر لارستان قطع نکردم و دورادور جویای حال و احوالش بودهام. ضمن ابراز علاقه و ارادت به همه دوستان تئاتری که با اکثر آنها نان و نمک خوردهام، فضا را بسیار مأیوس کننده میبینم. احساس میکنم فضای کنونی طراوت گذشته را ندارد. نمیدانم ریشه آن در کجاست. فقط میدانم اگر یک گرداننده، یک پدر فرهنگی مثل رحیم آرین بود، شاید وضع متفاوت بود. به نظر من پتانسیل پیشرفت وجود دارد ولی باید تلاش را مضاعف کرد. از پیشکسوتها هم باید شروع شود. باید کار شود و اگر کاری هم میشود از جنس مردم لارستان باشد.
به نظر شما چه چیزی به تئاتر ما آسیب زده؟ نداشتن مطالعه است یا عوامل دیگر؟
البته این بحث گسترده است و میتوان اولویتبندی کرد اما اگر تیتروار بگویم، عبارتند از:
اول- نداشتن یک کانون توجه مثلاً نبود یک پدر فرهنگی
دوم- احساس نیاز نکردن به مطالعه و آموزش
سوم- نخواستن!
فکر میکنید دغدغه معیشت در این موضوع تأثیر داشته است؟
بله؛ تأثیر داشته ولی همهاش هم این نیست. من هم این مشکل را دارم؛ شما هم شاید داشته باشید. شاید یکی از دلایلی که من در خارج از کشور کار صحنهای نمیکنم هم همین موضوع باشد.
و چه توصیهای برای تئاتر لارستان دارید؟
من معتقدم باید ساختمانِ مستحکمِ گذشته را حفظ کنیم و تنها نماها را عوض کنیم با همان اصول و عقاید. یعنی کار برای تماشاگر و جشنواره. کارهایی جذاب و پر بیننده؛ همین.
گفتید که اهل مطالعه بودهاید. هنوز هم مطالعه میکنید؟
بله مطالعه میکنم ولی به نسبت گذشته کمتر شده و بهدلیل مشغولیت و کمبود وقت، برای مطالعاتم بهگزینی انجام میدهم. از اخبار روز غافل نیستم. به مسائل فرهنگی هنری، ورزشی، سیاسی و اجتماعی علاقهمندم و بهطور اختصاصی، رویدادهای نمایشی ایران و جهان را دنبال میکنم.
نویسنده مورد علاقه شما از هر حوزهای که مایل هستید، نام ببرید؟
در زمینه ادبیات داستانی: صادق هدایت، جمال زاده، محمود دولتآبادی و ابوتراب خسروی.
در ادبیات دراماتیک: اکبر رادی، غلامحسین ساعدی، عباس نعلبندیان و حسن حامد.
از شعرا سهراب سپهری را به شکل ویژه میپسندم و روزگاری در سال ۱۳۷۸ زندگیاش را در قالب نمایشی با نام «سهراب پسر سبز سپهر» با ۲۵ جوان و نوجوان در همین سالن استاد جمالی کنونی به مدت ۱۱ شب به روی صحنه بردم. اخوان ثالث، احمد شاملو، نصرت رحمانی و نادر نادرپور هم در حوزه علاقهمندیهای من هستند.
جناب اسلوب قطعاً مصاحبه با شما –که یک تئاتریِ پرکار و پرمشغله هستید- برای بنده افتخار بزرگی بوده و هست. من مطمئنم این مصاحبه میتواند ساعتها ادامه داشته باشد ولی نظر به کمی وقت شما و بضاعت محدود ما در چاپ مطلب، در آخر اگر مطلبی دارید، بفرمایید.
از شما خانم جهانبین بهخاطر این گفتگو و اینکه پیگیر موضوع هنر و هنرمندان هستید، متشکرم و از مرتضی وثوقی، هنرمند پیشکسوت و دوست دیرینم بهپاس مهربانیهایش در این سفر بسیار سپاسگزارم و پوزش میطلبم از هنرمندان محترم شهر اگر نامی را از قلم انداختم یا سخنی به گزاف گفتم.
انشا.. موفق باشید
چهره شما و بازیهایتان فراموش نخواهد شد
ان زمان گروه تاتر گروهی خاص بود در شهر و حضور قدرتمند لار در جشنواره های استانی را همیشه پیگیر بودیم و افتخار میکردیم
جشنواره هایی که در سالن ..که اسمش را فراموش کرده ام …و در دروازه کازرون شروع میشد و گاهی اختتامیه به دانشکده داروسازی بلوار چمران میرسید و دیدن گروه تئاتر لارستان برایمان مغرور آمیز بود مخصوصا وقتی که در کاندیداتوری جوایز و…اسم لارستان را از میکروفن به بلندگوی چهار گوشه سالن جار میزدند و نام لارستان را بلند آوازه میکردند
دست شما درد نکند …مارا به گذشته بردید …
خانم جهان بین عزیز
مصاحبه خواندنی شما با آقا خالد که همیشه جایشان در قلب خانواده ماست مرا به روزهای پر خاطره برد. تمرین های پرتکرار و جدی گروه های نمایشی در دهه های درخشان هنر تاتر لارستان. بی شک این خطه گنجینه ای از استعداد بازیگری است به ویژه بازیگران خانم که امیدوارم روزی جایگاه شایسته اش را در سطح ملی بازیابد.
من بازی ایشان را در نقض زاغی دیدم.فوق العاده بود و همچنین تاتر سهراب پسر سبز سپهر که نویسنده و تهیه کننده و کارگردانی آن را استاد اسلوب به عهده داشت. ای کاش ایشان کار حرفه ای را رها نمی کردند.
یادش بخیر ،چه دورانی بود
سلام و درود
دستتون درد نکنه بخاطر این گفتگوی صمیمانه
از اینکه به گذشته ها و تاریخ پر افتخار هنر شهرستان می پردازید جای تشکر دارد
حضور مستمر و موثر کسانی چون آقای اسلوب در حوزه فرهنگ و هنر هیچ وقت از اذهان دور نخواهد شد و خاطره کارگردانی ها و بازی های ایشان و هم دوره ای هایشان در یادها ماندگار است
امیدوارم همیشه شاد و تندرست باشند و روزی بار دیگر به صحنه هنر نمایش لارستان بازگردند