نور نفرین ماه/ شعری از «هرمز نگهبان»
نور نفرین ماه/ شعری از «هرمز نگهبان»
در این پست می توانید شعری از «هرمز نگهبان» شاعر بیرمی و عضو انجمن شعر آفتاب لار را بخوانید:
نور نفرین ماه
غرقِ در خشکیِ لب تو
پابهپا با من و شنها
ساحل بیقرار گذشت
موج دلشوره داشت، رسید
–خیس شد ساقههای جوان–
بوسه زد کامکار گذشت
ساقهامان جوانه زدند
بلبلی از دهانم خواند
بلبلی از دهانت خواند
بید مجنون و سرو روان
جنگلی از ترانهی تر
پیچ خورد و نوار گذشت
پولک ماه -ماهی شب–
ریخت بر پوستت نمنم
تا شدی ماه پولکپوش
ماهققنوس بالی زد
لای یک ابر پنهان شد
خودبهخود از عیار گذشت
خسته از خود دراز کشید
شب میان من و تو و شب
تا فرو رفت در شنها
پچپچ گوشماهیها
موج میخورد و میپاشید
موجِ آتشبیار گذشت
نالهی ماه مرگزده
نور نفرین شد و تابید
پنبهدرگوش، ابر رمید
جیغهای تر پریان
دادوفریاد آبیها
مرگ، قایقسوار گذشت
مُرد دریا و ساحل و موج
خشک شد ساقههای جوان
پا شدم در حضور کویر
ناگهان از برابر من
اسبِتشبادزینکرده
چندتا بوته خار گذشت
سوبهسو جستوجو کردم
با خودم گفتوگو کردم
تو نبودی، نبودی تو
در پی تو خرابخراب
تشنهی تو سرابسراب
شبحی در غبار گذشت
از زمین دست میرویید
دستهایی که دست تو بود
کف هر دست چشمی بود
چشمهایی که چشم تو بود
چند دریا گریسته بود
تا کویر از خمار گذشت
آه من در کویر خودم
چند دریا گریستهام
چشمدرچشم آینهها
آه خاتون شهر غزل
چشمدرچشم بیداری
خوابِ آیینهوار گذشت
آه ای جستوجوی غریب
آشنای همیشهفریب
شبح در غبار تویی
شبح در غبار منم
از لب چشمهای ترم
ساحل بیقرار گذشت
هرمز نگهبان/ ۱۷مردادماه ۱۳۹۸
از این شاعر بخوانید:
پَريِ بركه هاي لارستان، ساقي صدهزار آبادي ست/ دو شعر از «هرمز نگهبان»
گاوبست/ شعری خواندنی از «هرمز نگهبان»
باشو غریبه ی کوچک/ شعری خواندنی از «هرمز نگهبان»
آغاز ترجمه شعر توسط «هرمز نگهبان»+ ترجمه دو شعر انگلیسی
خیال انگیز