چرا بعضی شعرها، چرا بعضی شاعران؟!
چرا بعضی شعرها، چرا بعضی شاعران؟!
روزنی بر چرایی سادهخوانی و سادهدوستی در میان خوانندگان شعر فارسی
«هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟
یک فریبِ ساده و کوچک
آن هم از دستِ عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد.» مهدی اخوان ثالث
پیشترها بیشتر وقتها از کمخوانی و سادهخوانی در میان خوانندگان ادبیات فارسی ـ چه ادبیات کهن و چه ادبیات امروز ـ تعجب میکردم و از خودم میپرسیدم چرا شعرخوانان بیشتر شعرهای ساده و سهلالهضم انتخاب میکنند؟ چرا آنها خود را به زحمت نمیاندازند تا شاعران و شعرهای عالی را کشف کنند؟ چرا به هر چیزی می گویند شعر؟ و خیلی چراهای سردردآور دیگر.
امروز دریافتهام جمهور آدمها عادت کردهاند همانی باشند که پدران و مادرانشان بودهاند و همان نیز بمانند. حرکت کردن به نقطه احساسی و استدراکی دیگر، برای خیلیها ناممکن و یا عذابآور به نظر میرسد و مهمتر اینکه آنچه را میخواهند در همین نقطه کهنهشده مییابند و دغدغه کشف چیزهای تازه، آزارشان نمیدهد.
این در مورد انتخاب شعرها و شاعران نیز صدق میکند. سخت است آدمی خودش بخواهد «آفرینشگر» یا «آفریده هنری» را کشف و درک کند.
اشعار سهراب سپهری(۱۳۰۷-۱۳۵۹) یکی از بسیار خواندهشدهترین شعرهای فارسی است.
سپهری بسیاری از شعرهایش را در بحر «رمل مخبون» سروده است، بحری خوشآهنگ با قابلیت سریع خواندن.
او «قافیه» را که نیما یوشیج «زنگ مطلب» می داند، به کنار مینهد و بهجای آن تصاویر پیدرپی و جذاب، عرفان بودیستی و آهنگی که از وزن عروضی و نیز تتابع اضافات ناشی میشود را میگذارد.
شعرهای سپهری برای بسیاری از خوانندگان، متنی است به حساب ساده و راحت فهم، خوشخوان و خوشآهنگ به سبب اوزان عروضی تند و بدون ایستهای قافیهای. گویی خوانندگان سهراب سپهری از بالای شعر رو به پایین لیز میخورند و هیجان تصاویر و موسیقی را تجربه میکنند. درصورتی که آنها چنین لذت آنی را نمیتوانند از شعر نیما یوشیج ببرند.
حتی خوشآهنگترین شعرهای نیما یوشیج (۱۲۷۴-۱۳۳۸)، نمیتوانند خوانندگان زیادی را به خود جذب کنند، چون سرودن شعر برای وی، پیش از آن که برای لذت بردن و جذب خواننده باشد، وسیلهای است برای پیمودن راههای نرفته در زبان و عروض فارسی. وسیلهای که شاعر باید آنچه را که با توانایی ذهنی خود تجربه کرده است، در زبانی متناسب با آن موضوع بیان کند و در این راه هرگز از «کمپوزیسیون» غفلت نورزد.
نکهت این ابیات نیما را بیدقت نمیتوان چشید:
«خانه ام ابری است
یک سره روی زمین ابری است با آن
…»
و یا شعر تو را من چشم در راه شباهنگام
«تو را من در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ «تلاجن» سایهها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
…»
یکی دیگر از شاعران پرخواننده معاصر، فریدون مشیری (۱۳۰۵-۱۳۷۹) است. مشیری برای مردم، شاعر «کوچه» است، شعر زمینی کوچه:
«تو به من سنگ زدی
من نرمیدم، نگسستم
….»
مشیری هم وزن عروضی ـ که چندان هم نیمایی نیست ـ را رعایت میکند و قافیه ـ که باز هم چندان نیمایی نیست ـ و خوانندگان بسیاری دارد. علتش این است که او همه آنچه در چنته ذهن و زبان دارد را خیلی ساده و راحت، دم دست خوانندگانش قرار میدهد و آنها با کمترین تلاش و یا هیچ تلاشی، به منظور شاعر میرسند و لذت آنی میبرند.
در شعر معاصر، عاشقانههای وصالی و فراقی عالی کم نیستند، از جمله مثنوی «دریچهها» از اخوان ثالث:
«ما چون دریچه رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
…
نه مهر، فسون، نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر، که هر چه کرد، او کرد.»
و یا «غزل ۳»:
«ای تکیه گاه و پناه
زیباترین لحظه های
…
آن جا بگو تا کدامین ستاره است؟
که شب فروز تو، خورشیدِ پاره است.»
اما به این علت که همچون بسیاری از شعرهای سهراب سپهری و مشیری ساده و دم دست نیستند، مورد چنان استقبال عام قرار نگرفتهاند.
«خواننده» فقط متنی پیش رو دارد، اما «منتقد» متنی پیش رو دارد و چراغی در دست، و خواندن متن بیروشنایی نقد، میسر نیست.
از این نویسنده بخوانید:
زیستار ادبی فکری نویسندگان نامی جهان
بهترین دارو برای انسان، «انسان» است
منتظر چیزی نباش! همین زندگی امروزتو بچسب
عطرِ نابِ ادبیات که در جانم می پیچد
عالی بود. برای سربلندی لارستان بنویسید اقای بازیار
آقای بازیار جز افتخارات لار هستن و باید بهشون افتخار کرد و ازشون نهایت استفاده برد.
بی نظیر بود آقای بازیار، چه تسلطی، احسنت